آخرین مطالب
امکانات وب
تقدیم به تو، بهانه ی زندگی منزینبِ امیدمرغ بیدار حواآستان چشمانت...و چه زیباست که پرواز کنممثل سیمرغ هُمایونی عشقبر فراز همه ی اوج سپهر دل توو چه زیباست قریب نَفسَتو چه نزدیک شدم با تمام خوشبختیمثل امشب و تمام شب عمرمن تو را دارم و بّس آراممو خدایی که در این فاصله ها نزدیک استیادت هَست همان شب ها را؟تمام صحبت منو همان ها که تو ام می دانی...دوستت دارم نیکهمسر فقط برای تو...برچسب : نویسنده : fmahboobemanzeinab0 بازدید : 16
طلوع شمع دل و محض باور تب عشق
سفره ی قلب دلم پر شده از رنگ بهشت
...
فقط برای تو...برچسب : نویسنده : fmahboobemanzeinab0 بازدید : 13
کمین لحظه ی شوقی که پشت سنگر چشمان تو آماده به پرتاب سخت حادثه هاست...
و منم یک نفره مات سپاه نظرت...
نوشته شده در دوشنبه چهارم بهمن ۱۳۹۵ساعت 2:7 توسط اُمید|
فقط برای تو...برچسب : کمین, نویسنده : fmahboobemanzeinab0 بازدید : 9
رقص شمعِ غزلِ سرخِ سرِ سجّاده...
آیه های دل شب،
دانه ی سبز نگهدار تمام صلوات
خاک مستانه ی مُهر
و مصلّای کبود...
نوشته شده در دوشنبه چهارم بهمن ۱۳۹۵ساعت 2:17 توسط اُمید|
فقط برای تو...برچسب : نویسنده : fmahboobemanzeinab0 بازدید : 8
قسم به طاقت چشمی که در آن دریا شد
نفسم با نفست جان گرفت و دیما شد
نظر به حُرمت قلبی که در آن تابش عشق
روشنش کرد و حیاتم، همه اش زیبا شد
من همان دایره ی گردش روز و شب تو
شب و روزم همه اش رنگ شد و پیدا شد
با دلت رفت دلم، گفت و شنود شب تو
اینچنین شد که دلم با غزلت دنیا شد
من چه گویم که به جز عشق تو هیچم جانم
با تو من هستی و دلدادگی ام معنا شد
عاشقم بی برو برگشت فقط عاشق تو
شور مستانه ی تو در دل من غوغا شد
من همانم که تو را از دل خود می گفتم
باورم کن که تمام غزلم رؤیا شد
دوستت دارم و دارم و تو را می خواهم
که جهانم همه اش با تو فقط دیما شد
+فوق العاده ترین حسّ دنیا اینه که صبح وقتی برای نماز از فقط برای تو...
یک شب از متن غریبانه ی آوای تو را
و دل فاطمه را
روی برگ غزل سبز نفس نقش زدم
و نوشتم والعصر...
و شدم تسلیمت
یاد آورده ام آن اشک و نگاه
محض آن فاصله ها
و تو امروز مرا
حول این دایره ی لطف خودت باز رساندی از عشق
و جواب همه ی سجده و شب...
روزه ی صبر مرا
نیک دادی و من اینجا لبخند
می زنم شکر خداوند غزل...
شکر دارم همه ی آنچه که دیروز برایم دادی
شکر می گویم از آنچیزی که...
تو به من بخشیدی...
و من امروز شدم امّیدی
که چنان آب روان
می نویسم شعری
می زنم لبخندی
می نوازم همه آواز تپش هایی که
تو به قلبم دادی...
و برای عشقم
می نویسم که در این واژه خداوندم هست...
گلرخ ناز مرا
یک شب از چلچله های غزلی
از حریم فقط برای تو...برچسب : نویسنده : fmahboobemanzeinab0 بازدید : 13